معنی چراغ مزار در لغت نامه دهخدا

چراغ تربت. چراغی باشد که بر بالین تربت افروزند. (آنندراج). چراغی که در زیارتگاه روشن کنند:، چون زندگی بکام بود مرگ مشکل است، پروای باد نیست چراغ مزار را.، صائب (آنندراج).، رجوع به چراغ تربت شود

معنی چراغ مزار - جستجوی لغت در جدول جو

چراغ مزار

لغت نامه دهخدا

چراغ مزار

فرهنگ لغت هوشیار

چراغ وار

مانند چراغ، چراغ مانند

فرهنگ فارسی عمید

چراغ مکان

(چِ مَ)

دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت که در 3هزارگزی جنوب رشت واقع شده. جلگه، مرطوب و معتدل است و98 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سیاوش، محصولش برنج و صیفی، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)

لغت نامه دهخدا

چراغ مغان

(چَ / چِ غِ مُ)

کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان). کنایه از شراب صاف بود. (انجمن آرا) (آنندراج). شراب. (مجموعۀ مترادفات ص 224) (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

چراغ زمان

(چَ /چِ غِ زَ)

چراغ زمانه. کنایه از خورشید و آفتاب. رجوع به چراغ زمانه شود، مجازاً بمعنی چراغ عمر و چراغ زندگی است.
- تیره گشتن چراغ زمان، کنایه از مردن و فرونشستن چراغ عمر است:
سرانجام مرگ آیدت بی گمان
دگر تیره گردد چراغ زمان.
فردوسی

لغت نامه دهخدا

باغ مزار

(غِ مِ)

دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 23 هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 2 هزارگزی جنوب مالرو مسکون به کروک واقع است و 6 تن سکنه دارد. مزارع کهورآباد و کنارستان جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)

لغت نامه دهخدا

چراغ مجر

از ابزارهای چراغ روشنایی

فرهنگ گویش مازندرانی

معنی چراغ مزار - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما